تعاقر

لغت نامه دهخدا

تعاقر. [ ت َ ق ُ ] ( ع مص ) با هم پی زدن ستور را جهت آزمایش پی زنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بمبارات کشتن شتر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : تعاقرا؛ ای عقرا ابلهما لیری ایها اعقر لها. و منه الحدیث : تأکلوا من تعاقر الاعراب فانی لاآمن من ان یکون مما اهل به لغیراﷲ. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس