تعاطی
/ta~Ati/
مترادف تعاطی: تبادل، ردوبدل، مبادله، خوض کردن، شور کردن، مشورت کردن، دادوستد، عطا، فراگیری
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر )با هم درامری خوض و مشورت کردن فرا گرفتن امری را بکاری پرداختن . ۲ - چیزی بیکدیگر دادن سپردن عطاکردن . ۳ - دادوستدکردن . ۴ -( اسم ) فراگیری ( امری ) .۶ - عطا.۷ - داد و ستد . جمع : تعاطیات . یا تعاطی افکار . مبادل. اندیشه ها و مشورت کردن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. به کاری پرداختن.
۳. چیزی به هم دادن، دادوستد کردن.
پیشنهاد کاربران
در معنای تعاطی باید دونفر رو درنظر گرفت
با هم کاری رو انجام میدن مثلا خرید و فروش میکنن
رد و بدل میکنن به اصطلاح عامه
با هم کاری رو انجام میدن مثلا خرید و فروش میکنن
رد و بدل میکنن به اصطلاح عامه
درچیزی خوض نمودن
این کلمه بیشتر در مکاتبات اداری استفاده می شود و مفهوم آن در اذهان مردم، ارسال و دریافت مکرر نامه در مورد موضوع خاصی که نتیجه ای در بر ندارد.