لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
تارِفت:تعارف ( تارفت آمد ( ها ) .
مانند تکلیف که تک ولیف ( لف لفی . چند و چندین ) است.
مانند تکلیف که تک ولیف ( لف لفی . چند و چندین ) است.
مکیس:تعارف
دعوت کردن، خواندن، خواهش کردن، محترم شمردن، رعایت کردن، احترام کردن، بزرگ شمردن، احوال پرسیدن، اظهار آشنایی کردن، دوستی کردن، مهر ورزیدن، محبت کردن، اشنا شدن،
رو گرفتن، شرم کردن،
رو گرفتن، شرم کردن،
تَعارُف:
١. خوشامدگویی کردن به همدیگر؛ فراخواندن
۲. رودربایستی کردن؛ شرم کردن
۳. پذیرایی کردن
۴. [کهنه] یکدیگر را شناختن
۵. [کهنه] با یکدیگر آشنا شدن
١. خوشامدگویی کردن به همدیگر؛ فراخواندن
۲. رودربایستی کردن؛ شرم کردن
۳. پذیرایی کردن
۴. [کهنه] یکدیگر را شناختن
۵. [کهنه] با یکدیگر آشنا شدن
۱. پذیرایی کردن ۲. رودربایستی کردن؛ شرم کردن، شرمگین شدن
از عرف میاد
insist=اصرار کردن. تعارف کردن
درخواست دادن