تظاهر کردن


معنی انگلیسی:
act, counterfeit, pretend, profess, sham, masquerade, pose, simulate, window-dress, to act, to make a show

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آشکار شدنخود نمایی کردن. ۲ - خود را بداشتن صفتی وانمود کردن . ۳ - یکدیگر را یاری کردن.۴ - اجتماع کردن گروهی باشعارهای مخصوص برای وصول بهدفی .

مترادف ها

display (فعل)
نمایش دادن، نشان دادن، اشکار کردن، تظاهر کردن، نمایاندن، ابراز کردن

assume (فعل)
فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن

sham (فعل)
وانمود کردن، بخود بستن، تظاهر کردن

simulate (فعل)
وانمود کردن، تشبیه کردن، بخود بستن، تظاهر کردن، تقلید کردن، مانند بودن، شبیه سازی کردن، شباهت داشتن به

پیشنهاد کاربران

بپرس