تطوس

لغت نامه دهخدا

تطوس. [ ت َ طَوْ وُ ] ( ع مص ) آراستن زن خود راو زینت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خود را چون طاووس آراستن زن. ( از اقرب الموارد ).

تطوس. [ ] ( اِخ ) پسر اشغانوس ملک روم. وی چهل سال پس از ارتفاع مسیح ( ع ) به ایلیاء رفت و کشتار کرد و ویران نمود و اسیران فراوان گرفت. ( از ایران باستان ج 3 ص 2551 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس