تضییق
/tazyiq/
مترادف تضییق: تنگنا، تنگی، فشار، تنگ کردن، درمضیقه افکندن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) تنگ کردن تنگ گرفتن در مضیقه افکندن در تنگی انداختن . ۲ - تنگ گیری . جمع : تضییقات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سخت گرفتن به کسی، در تنگنا قرار دادن.
مترادف ها
جلوگیری، محدودیت، انحصار، تحدید، تضییق
پیشنهاد کاربران
بسختی داشتن ؛ در مضیقه و عسرت نگه داشتن : یکی از پادشاهان پیشین در رعایت مملکت سستی کردی و لشکر بسختی داشتی. ( گلستان ) .
- بسختی گذاشتن ؛ در عسرت و مضیقه قرار دادن :
که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذاردبسختی.
سعدی.
- بسختی گذاشتن ؛ در عسرت و مضیقه قرار دادن :
که آسانی گزیند خویشتن را
زن و فرزند بگذاردبسختی.
سعدی.
در صورت عدم وجود سختی در استفاده از آب برای مشروب نمودن اراضی کشاورزی ماده 159ق. م
سختی، فشار و تنگی در نبودن آب ( م۱۵۹ مدنی )
سابقه ی تضییقی برای اراضی دیگر
در تنگناه قرار دادن صاحبان اراضی دیگر
در تنگناه قرار دادن صاحبان اراضی دیگر
سخت گیری