تضمن
/tazammon/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) در برداشتن شامل بودن در ضمن داشتن . ۲ -( اسم ) شمول . جمع : تضمنات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پذیرفتن.
پیشنهاد کاربران
تضمن. [ ت َ ض َم ْ م ُ ] ( ع مص ) پذیرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از دهار ) . || لازم گرفتن چیزی را از کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || در میان خویش آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . میان اندرگرفتن. ( دهار ) . فراهم گرفتن چیزی را و مشتمل گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . مشتمل گردیدن بر چیزی. ( از اقرب الموارد ) . || فراهم گرفتن مکتوب و لفظ و معنی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . فراهم گرفتن لفظ معنی راو چیزی را در ضمن گرفتن. ( آنندراج ) . || ( اصطلاح منطق ) دلالت تضمنی ، دلالت لفظ است بر جزء موضوع له چنانکه از لفظ انسان که برای حیوان ناطق وضع شده ، حیوان خواهند. ( از اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 7 ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
رابطه ای بین کلمات است به معنی آنکه یکیشان شامل دیگر شود مثل
موز و میوه
رنگ و سبز
پیاز و گیاه
موز و میوه
رنگ و سبز
پیاز و گیاه
در بر داشتن، شامل بودن، پذیرفتن
شمول معنایی, هم پوشی
یکی از کلمات زیر مجموعه دیگری باشد
فصل و خرداد
ماهی و دریا
قرمز و رنگ
فصل و خرداد
ماهی و دریا
قرمز و رنگ