لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) دندانه دارکردندندانه دندانه- کردن . ۲ - ( اسم ) ناهمواری بریدگی . ۳ -( اسم ) هر چیز دندانه دار.جمع:تضاریس.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
دندانه، کنگره، دندانه گذاری، تضریس
دندانه، تضریس
تضریس، گچبری گوژ، گچبری شبیه نای، طرح نی مانند
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید