تضایق

لغت نامه دهخدا

تضایق. [ ت َ ی ُ ] ( ع مص ) تنگ شدن. ( زوزنی ). تنگ گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ضد اتساع. ( اقرب الموارد ) ( قطرالمحیط ) : و عرصه جولان بر سلطان تضایق میگرفت. ( جهانگشای جوینی ). || با همدیگر تنگ شدن و در یک جا نگنجیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نگنجیدن قوم در مکانی یا با هم تنگ شدن در اخلاق : تضایق القوم لم یتسعوا فی خلق او مکان. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس