تصویب کردن
مترادف تصویب کردن: صلاح دانستن، تایید کردن، صحه گذاشتن، رای موافق دادن، مصوب کردن، صواب دانستن
برابر پارسی: برنهادن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن
موافقت کردن، پسندیدن، تصویب کردن
پذیرفتن، پسندیدن، اعطاء کردن، اجازه دادن، رخصت دادن، تصویب کردن، روا دانستن، ترخیص کردن
اختیار دادن، اجازه دادن، تصویب کردن، ترخیص کردن
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن
تصویب کردن
تصویب کردن، به تصویب رساندن
تصدیق کردن، تصویب کردن، تقبل کردن، صحه گذاردن، ابونه شدن
موافقت کردن، تصدیق کردن، تصویب کردن
تصویب کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
" بَرخُوردِه ":تَصوِیب.
برنهادن.
مجلس شورای اسلامی ، این لایحه را تصویب کرد. ❌
نشست رایزنی اسلامی ، این پیشنهادنامه را برنهاد. ✅
مجلس شورای اسلامی ، این لایحه را تصویب کرد. ❌
نشست رایزنی اسلامی ، این پیشنهادنامه را برنهاد. ✅