فرو نشستن، ماندن، جا دادن، تصفیه کردن، معین کردن، مسکن گزیدن، تسویه کردن، فیصل دادن، ساکن کردن، مسکن دادن، واریز کردن، نشست کردن، مستقر شدن، مقیم کردن، مستقر ساختن، مقیم شدن، ته نشین شدن، تصفیه حساب کردن
تصفیه حساب کردن
مترادف ها
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تصفیه حساب کردن ؛ حساب را روشن کردن. تهاتر و پایاپای کردن معامله.