تصفیق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. دو کف دست را بر هم زدن، دست زدن.
۳. شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن.
پیشنهاد کاربران
تصفیق ؛ دست بر دست زدن چنانکه آواز کند.
- || به هم کوفتن دو دست به نشانی تأسف :
همانگه یکی دست بر دست زد
چو دشمن بود گفت فرزند بد.
دقیقی.
تا به صبح از شراب فکرت مست
دست لاحول میزدی بر دست.
سعدی.
- || به هم کوفتن دو دست به نشانی تأسف :
همانگه یکی دست بر دست زد
چو دشمن بود گفت فرزند بد.
دقیقی.
تا به صبح از شراب فکرت مست
دست لاحول میزدی بر دست.
سعدی.
صورت بر آب زدن مثال : از خواب برخاستن و برای رفع کسالت صورت را بر آب زدن برای شاداب شدن || تصفیق : پر گردانیدن ( دهخدا )