تصفیق

لغت نامه دهخدا

تصفیق. [ ت َ ] ( ع مص )پر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آمیختن شراب با آب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). || شراب از انایی به انایی بردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). شراب را یا شراب ممزوج را از خنوری به خنور دیگر کردن تا صاف گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || دست بر هم زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ). دست بر دست زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زدن دو دست بر یکدیگر چنانکه آواز برآید. ( از اقرب الموارد ). || به کف دست بر دست دیگر زدن. ( از اقرب الموارد ). || اشتر از چراگاهی به چراگاهی بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ستور را از چراگاه به چراگاه دیگر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اشتر را از جای چریده به جای ناچریده بردن. ( از اقرب الموارد ). رفتن. || گرد چیزی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جنبانیدن باد درخت را. ( آنندراج ). || بهم زدن مرغ بالهای خود را چنانکه صدا دهد. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) دست زدن .

فرهنگ عمید

۱. بال بر هم زدن پرنده.
۲. دو کف دست را بر هم زدن، دست زدن.
۳. شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن.

پیشنهاد کاربران

تصفیق ؛ دست بر دست زدن چنانکه آواز کند.
- || به هم کوفتن دو دست به نشانی تأسف :
همانگه یکی دست بر دست زد
چو دشمن بود گفت فرزند بد.
دقیقی.
تا به صبح از شراب فکرت مست
دست لاحول میزدی بر دست.
سعدی.
صورت بر آب زدن مثال : از خواب برخاستن و برای رفع کسالت صورت را بر آب زدن برای شاداب شدن || تصفیق : پر گردانیدن ( دهخدا )

بپرس