تصفیح. [ ت َ ] ( ع مص ) پهن کردن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). پهن گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || فرش کردن مکانی با سنگ های پهن. ( از اقرب الموارد ). || دست بر هم زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). تصفیق. چپک. چپه. چپه زدن. چپک زدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به تصفیق شود.