تصرم

لغت نامه دهخدا

تصرم. [ت َ ص َرْ رُ ] ( ع مص ) جلدی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). چابکی کردن و نیک رسا شدن در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجلد. ( اقرب الموارد ). || پاره پاره شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بریده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تقطع. ( اقرب الموارد ). || سپری شدن سال. || انقطاع و سکون جنگ. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بریده شدن. ۲ - بسر آمدن گذشتن . ۳ -( اسم ) بریدگی برش . ۴ - گذشت .

فرهنگ معین

(تَ صَ رُّ ) (مص ل . ) ۱ - چابکی کردن . ۲ - بریده شدن . ۳ - پایداری و بردباری کردن .

فرهنگ عمید

۱. چابکی کردن.
۲. پایداری و بردباری کردن.
۳. بریده شدن.
۴. گذشتن، به سر آمدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس