تصدع. [ ت َ ص َدْ دُ ] ( ع مص ) پراکنده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). متفرق و پریشان گشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || گریخته غایب شدن در زمین. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکافته شدن و پاره پاره شدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شکافته شدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).