تصبیغ. [ ت َ ] ( ع مص ) انداختن ناقه بچه موی برآورده را.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || غوره خرمابن به پختن درآمدن و از دنباله رنگ برآوردن گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مبالغه صبغ. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رنگ کردن جامه را شدد للمبالغه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به صبغ شود.