تصالح

لغت نامه دهخدا

تصالح. [ت َ ل ُ ] ( ع مص ) اصطلاح. ( زوزنی ). با یکدیگر صلح کردن. ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). با هم آشتی کردن و نیکویی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خلاف تخاصم و اختصام. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) سازگار شدن با هم ساختن سازگاری کردن . ۲ -( اسم ) سازش .

فرهنگ معین

(تَ لُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با هم آشتی کردن .

فرهنگ عمید

با هم سازش کردن، آشتی کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس