تصادم کردن


معنی انگلیسی:
collide, knock, smash, to collide, to strike

لغت نامه دهخدا

تصادم کردن. [ ت َ دُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بهم برخوردن

مترادف ها

bop (فعل)
زدن، دمیدن، برخورد کردن، تصادم کردن

collide (فعل)
تصادم کردن، بهم خوردن

crash (فعل)
خرد کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن

فارسی به عربی

اصطدم

پیشنهاد کاربران

تصادف/تصادم: تصادف به معنای" به هم برخوردن" و" با هم روبه رو شدن بر حسب اتفاق" است و تصادم یعنی" به هم کوفته شدن" و" به سختی به هم خوردن" در گفتگوی روزمره و در انشای اداری غالباً تصادف را به جای تصادم به کار می برند و مثلا می گویند: اتومبیل به درخت تصادف کرد "و حال آنکه باید بگویند:" اتومبیل با درخت تصادم کرد".
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۱۰۷. )

بپرس