تصادف کردن
مترادف تصادف کردن: تصادم کردن، به هم خوردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
روبرو شدن، مواجه شدن با، رویاروی شدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، مصادف شدن با، دست بگریبان شدن با
تکان دادن، طنین انداختن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن
انداختن، مصادف شدن، خوردن، تصادف کردن، پیچ دادن، پرت کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تَصادُف کَردَن: برخورد، برخوردن، برخورد کردن، بەهم خوردن، دچار رویداد رانندگی شدن
collide : تصادف وسایل نقلیه باهم