تصاحب کردن


مترادف تصاحب کردن: به دست آوردن، مالک شدن، صاحب شدن، تصرف کردن

معنی انگلیسی:
appropriate, condemn, requisition, take, to take possession of, to make oneself the owner of

لغت نامه دهخدا

تصاحب کردن. [ ت َ ح ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مالک شدن. در تصرف خود درآوردن. ( ناظم الاطباء ): فلان زمین مرا تصاحب کرده است. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به تصاحب شود.

فرهنگ فارسی

مالک شدن در تصرف خود در آوردن

مترادف ها

seize (فعل)
درک کردن، توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مبتلا کردن، قاپیدن، مصادره کردن، تصاحب کردن، به تصرف درآوردن، دچار حمله شدن

seise (فعل)
مالک شدن، تصاحب کردن

فارسی به عربی

اِحْتِکامٌ ، اِحْتِلالٌ ، إَحراز

پیشنهاد کاربران

فراچنگ آوردن
از آن خود کردن
چیزی را به ملکیت درآوردن
متصرف شدن
به دست گرفتن

بپرس