تشییخ

لغت نامه دهخدا

تشییخ. [ ت َش ْ ] ( ع مص ) پیر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). خواجه و پیر شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کسی را پیر خواندن از بهر تبجیل. ( تاج المصادر بیهقی ). خواجه و پیر خواندن کسی را ببزرگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || عیب کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و با علی ̍ متعدی شود. ( منتهی الارب ). || رسوا نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): شیخ به ؛ ای فضحه. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس