تشکیل دهنده

/taSkildahande/

معنی انگلیسی:
constituent, organizer

مترادف ها

former (اسم)
تشکیل دهنده، قالب گیر

incorporator (اسم)
ترکیب کننده، تشکیل دهنده، کارمند اتحادیه، یکی سازنده

constitutive (صفت)
ترکیب کننده، تشکیل دهنده

fundamental (صفت)
اصلی، اساسی، بنیادی، بنیانی، تشکیل دهنده، واجب

فارسی به عربی

اول

پیشنهاد کاربران

برگذار کننده، برپا کننده، سازنده، سازمان دهنده، سامانگر. بنیانگذار …
سلیم
تشکیل دهنده: پدید آرنده، پدید آورنده

بپرس