تشکیل
/taSkil/
مترادف تشکیل: ایجاد، برپاسازی، تاسیس، تشیید، تکوین، شکل پذیری، وضع، شکل دهی
برابر پارسی: برپایی، برپا، پایه ریزی، پدیدآوری، ساختن، سازمان دادن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- تشکیلات ؛ سازمان . ( فرهنگستان ).
- تشکیل دادن ؛ صورت دادن. شکل دادن. سازمان دادن.
- تشکیل شدن ؛ صورت گرفتن. شکل گرفتن. سازمان گرفتن. و رجوع به سازمان شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) شکل و صورت دادن بچیزی درست کردن بپا کردن برپای کردن ساختن . جمع : تشکیلات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درست کردن، ساختن.
۳. سازمان دادن.
مترادف ها
ساختمان، صف، ارایش، احدای، تشکیلات، شکل، سازمان، تشکیل، رشد، صف ارایی، ترتیب قرار گرفتن
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسه خیریه
بناء، بنگاه، استقرار، سازمان، تشکیل، تاسیس، برقراری، برپایی، موسسه، دسته کارکنان
تشکیلات، سازمان، تشکیل
نظام نامه، قانون اساسی، تشکیل، مشروطیت، فطرت، ساختمان ووضع طبیعی، تاسیس
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
ساختاربندی، سازمانبندی
واژه تشکیل
معادل ابجد 760
تعداد حروف 5
تلفظ taškil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taSkil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 760
تعداد حروف 5
تلفظ taškil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taSkil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
🇮🇷 همتای پارسی: دیسش 🇮🇷
همتای انگلیسی: formation
همتای انگلیسی: formation
شکلاند= تشکیل= شکلانش، شکلاندن
بنیان گذاری
پیکریافتن، جورشدن، پدیدآمدن