تشکیل
/taSkil/
مترادف تشکیل: ایجاد، برپاسازی، تاسیس، تشیید، تکوین، شکل پذیری، وضع، شکل دهی
برابر پارسی: برپایی، برپا، پایه ریزی، پدیدآوری، ساختن، سازمان دادن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- تشکیلات ؛ سازمان . ( فرهنگستان ).
- تشکیل دادن ؛ صورت دادن. شکل دادن. سازمان دادن.
- تشکیل شدن ؛ صورت گرفتن. شکل گرفتن. سازمان گرفتن. و رجوع به سازمان شود.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) شکل و صورت دادن بچیزی درست کردن بپا کردن برپای کردن ساختن . جمع : تشکیلات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. درست کردن، ساختن.
۳. سازمان دادن.
مترادف ها
ساختمان، صف، ارایش، احدای، تشکیلات، شکل، سازمان، تشکیل، رشد، صف ارایی، ترتیب قرار گرفتن
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسه خیریه
بناء، بنگاه، استقرار، سازمان، تشکیل، تاسیس، برقراری، برپایی، موسسه، دسته کارکنان
تشکیلات، سازمان، تشکیل
نظام نامه، قانون اساسی، تشکیل، مشروطیت، فطرت، ساختمان ووضع طبیعی، تاسیس
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تشکیل. [ ت َ ] ( ع مص ) صورت کردن آن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . صورت دادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . تصویر چیزی. ( از اقرب الموارد ) . شکل کشیدن. ( غیاث اللغات ) . || ساختگی و صورت بستگی و انتظام و ترتیب. ( ناظم الاطباء ) . || موی پیش سر را درحضله بافتن زن ، چپ و راست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) . بافتن زن موی پیش سر را که مجتمعکرده باشد بچپ و راست. ( از ناظم الاطباء ) . || به پای بند بستن پای ستور را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || مشتبه گردیدن کار و پوشیده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . التباس کاری. ( از اقرب الموارد ) . || رسیدن انگور یا به رسیدن درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) هیکل. کالبد. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
- تشکیلات ؛ سازمان . ( فرهنگستان ) .
- تشکیل دادن ؛ صورت دادن. شکل دادن. سازمان دادن.
- تشکیل شدن ؛ صورت گرفتن. شکل گرفتن. سازمان گرفتن. و رجوع به سازمان شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
- تشکیلات ؛ سازمان . ( فرهنگستان ) .
- تشکیل دادن ؛ صورت دادن. شکل دادن. سازمان دادن.
- تشکیل شدن ؛ صورت گرفتن. شکل گرفتن. سازمان گرفتن. و رجوع به سازمان شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
ساختاربندی، سازمانبندی
واژه تشکیل
معادل ابجد 760
تعداد حروف 5
تلفظ taškil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taSkil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 760
تعداد حروف 5
تلفظ taškil
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی taSkil
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
🇮🇷 همتای پارسی: دیسش 🇮🇷
همتای انگلیسی: formation
همتای انگلیسی: formation
شکلاند= تشکیل= شکلانش، شکلاندن
بنیان گذاری
پیکریافتن، جورشدن، پدیدآمدن