تشنیج
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد کاربران
اندوغ. ترنجیدن. تشنیج:رنجیدن:می گویند کیک کار نکرده به کار پرداخته است و تنش به درد آمده و کوفته شده است و " رنجیده" است.
رنجیدن: ترنجیدن. تشنیج. اندوغ. انجوغ. ( باسوداز مصادرالغه ویراستش عزیزالله جوینی و لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین و خودم دریافت نمودم
رنجیدن: ترنجیدن. تشنیج. اندوغ. انجوغ. ( باسوداز مصادرالغه ویراستش عزیزالله جوینی و لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین و خودم دریافت نمودم