اشتیاق داشتن، تشنه بودن، ارزومند بودن
مترادف ها
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
- تشنه بودن ؛ میل به آب کردن و عطش داشتن. ( ناظم الاطباء ) :
هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند.
شهید بلخی.
کنون بی گمان تشنه باشد ستور
بدین ده بودآب یک روی شور.
فردوسی.
دل گرسنه است ، قوت فرماید
روح تشنه است ، راح بفرستد.
خاقانی.
هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند.
شهید بلخی.
کنون بی گمان تشنه باشد ستور
بدین ده بودآب یک روی شور.
فردوسی.
دل گرسنه است ، قوت فرماید
روح تشنه است ، راح بفرستد.
خاقانی.
عطش داشتن ؛ تشنه بودن.