تشنف

لغت نامه دهخدا

تشنف. [ ت َ ش َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) با برگوشی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ورگوشی در گوش کردن. ( زوزنی ). با ورگوش شدن. ( دهار ). گوشواره نهادن خود را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس