تشریف دادن ؛ بزرگ گردانیدن. بزرگی و فخر دادن. قدر دادن. شأن و مقام دادن کسی را:
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادش ز غیب.
سعدی.
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادش ز غیب.
سعدی.
کسوت بزرگی بخشیدن، اعتبار دادن، وقع نهادن ، محترم شمردن
تشریف دادن:خلعت دادن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۴ ) .
تشریف دهد: افتخار بده، فرود بیاید، تشریف بیاورد .
( ( هیهات که چون تو شاه بازی
تشریف دهد به آشیانم ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۲۷۶. )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۴ ) .
تشریف دهد: افتخار بده، فرود بیاید، تشریف بیاورد .
( ( هیهات که چون تو شاه بازی
تشریف دهد به آشیانم ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۲۷۶. )