تشریع
/taSri~/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. شریعت آوردن، آیین ساختن.
مترادف ها
تشریع، تقدیس
پیشنهاد کاربران
قانون گذاری
فلسفه تشریع رهن، رفع نگرانی از هدر رفتن دیون است; امّا اگر اطمینانی باشد که نگرانی مرتفع شود، دیگر موردى براى دریافت رهن نیست.
فلسفه تشریع رهن، رفع نگرانی از هدر رفتن دیون است; امّا اگر اطمینانی باشد که نگرانی مرتفع شود، دیگر موردى براى دریافت رهن نیست.
تصویب قانون_قانون نگاری
قانون گذاری توسط انسان
یکی از انواع ذوقافیتین است که اگر از آخر هر مصراع چند کلمه حذف شود، آنچه باقی می ماند دارای وزن و قافیه و معنی باشد. این نوع شعر را تشریع و توأم و توشیح نیز گفته اند.
ساقیا فصل بهار و موسم گل وقت بستان
... [مشاهده متن کامل]
جام می ده تا به کی داری تعلل پیش مستان
می تواند به این صورت هم معنا دهد:
ساقیا فصل بهار و موسم گل
جام می ده تا به کی داری تعلل
ساقیا فصل بهار و موسم گل وقت بستان
... [مشاهده متن کامل]
جام می ده تا به کی داری تعلل پیش مستان
می تواند به این صورت هم معنا دهد:
ساقیا فصل بهار و موسم گل
جام می ده تا به کی داری تعلل
حکم کردن
قانون گذاری