تشریح کردن
مترادف تشریح کردن: توضیح دادن، تبیین کردن، شرح دادن، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن
برابر پارسی: زندیدن، نگیختن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
باز نمودن مطلبی تفسیر کردن شرح و بیان موضوعی غامض
مترادف ها
تحلیل کردن، جدا کردن، تجزیه کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کردن
تحلیل کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کردن
تشریح کردن، کالبدشکافی کردن
تجزیه کردن، تشریح کردن، کالبد شناسی کردن، قطعه قطعه کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نِگیختن = تشریح کردن ( مفصل توضیح دادن )
نِگیزش = تشریح ( توضیح مفصل )
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
نِگیزش = تشریح ( توضیح مفصل )
بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی
شکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.
( در افغانستان ) روشنی انداختن