ممیز. [ م ُ م َی ْ ی َ ] ( ع ص ) تمیز داده شده و تشخیص داده شده. ( ناظم الاطباء ) : آدمیان را به فضیلت نطق و مزیت عقل از دیگر حیوانات ممیز گردانید. ( کلیله و دمنه ) . اهل پارس ممیزند به شجاعت و دلیری. ( نامه تنسر ) .
ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی.
سعدی.
ز ابنای روزگار بخوبی ممیزی
چون در میان لشکر منصور رایتی.
سعدی.