تشجیع
/taSji~/
مترادف تشجیع: اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق، دلیر کردن، جرئت کردن، قوی دل ساختن، روحیه دادن، برانگیختن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) دلیر کردن جرات دادن دل دادن . ۲- دلیر خواندن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تشویق، پشت گرمی، دلگرمی، ترغیب، تشجیع
التماس، درخواست، خواستاری، تقاضا، تشجیع
تشجیع، تعیین ارزش
پیشنهاد کاربران
فاعل کردن
برانگیختن
دلیر کردن. [ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. شجاع و دلاور کردن. بی باک کردن. تجرئه. تشجیع. ( المصادر زوزنی ) . تطویع. ( از منتهی الارب ) . تنجید. ( تاج المصادر بیهقی ) . گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
... [مشاهده متن کامل]
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.
... [مشاهده متن کامل]
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.
دل و جرات دادن
شیر کردن