تشجیر

لغت نامه دهخدا

تشجیر. [ ت َ ] ( ع مص ) منقش کردن به درختان. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نقش کردن به صورت درخت و از اینجا است جامه مشجر. ( آنندراج ). || درخت شدن گیاه. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || زراعت درخت کردن مکانی را و این مستحدث است. ( از المنجد ). || بالای شاخ نهادن خوشه خرمابن را تا شکسته نگردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست لیک سرچشمه اش پارسى است و تازیان ( اربان ) از واژه ى پارسى و پهلوى شجریا/شیجْرایى Shajriya /Shijrai ( : درخت ) برداشته و معرب نموده و ساخته اند : الشجرة ، شِجار ، تشجیر ، مشجّر و . . . !!!! همتایان این واژه در پارسى
...
[مشاهده متن کامل]

: دارینانش Darinanesh ( پهلوى: دارِنینیشْنْ : تشجیر ، درخت کارى ، پردرخت کردن ) ، درختانِش Deraxtanesh ( پارسى - پیشنهادى: تشجیر ، پُر از درخت سازى ، درخت کارى ) ، شَجریایش Shajriyayesh ( پهلوى - پیشنهادى: شَجْریا:پهلوى: درخت + اِش ( مصدرساز ) : تشجیر ، درخت کارى ) ،
پوردارى Purdari ( پهلوى: پورداریهْ : پُردرختى ، تشجیر ) ، وَنْوَردار Vanvardar ( پهلوى: تشجیر ، درختدار کردن - ونوردن Vanvardan ( پهلوى: ونورتن : درختدار کردن )

بپرس