تسییع

لغت نامه دهخدا

تسییع. [ ت َ س ْ ] ( ع مص ) بکاه گل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گل اندودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گل اندودن دیوار. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آلودن بدن به پیه و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیه مالیدن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). طلا کردن سفینه به قیر. ( ازمتن اللغة ). قیراندودن سفینه یا خیک را. ( از اقرب الموارد ). روغن یا قیر اندودن چیزی را. ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس