تسکیر. [ ت َ ] ( ع مص ) چشم ببستن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( آنندراج ). چشم بستن و مانع دیدن شدن و سرگشته ساختن کسی. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : قوله تعالی ، سُکَّرَت ابصارنا( قرآن 15/15 )؛ ای مدت و منعت النظر اوغشیت او حیرت او لحقها مایلحق شارب المسکر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || خوه ( خبه ، خفه ) کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). خبه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خفه کردن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بستن در را. ( از المنجد ). || مانند شکر شدن چیزی. ( از المنجد ).