liquidate (فعل)از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردنpony (فعل)تسویه حساب کردن
wipe out an old score ( with someone )تَسویه حِساب کَردَن: ١. پاک از پاک کردن، پاکسازی / برابرسازی / تراز کردن، ارزیابیِ دارایی کردن ٢. تاوان گرفتن؛ تاوان دادنClearanceسنگ واکندنلهجه و گویش تهرانیتصفیه حسابلطفاحیابتون تسویه کنیدSettle one's account /bill+ عکس و لینک