تسویق

لغت نامه دهخدا

تسویق. [ ت َ س ْ ] ( ع مص ) تنه دار گردیدن درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ساقه دار شدن درخت. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مالک گردانیدن کسی را بر کار خود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || راندن چارپا را. ( از اقرب الموارد ). تحریک کردن چارپا بر عقب رفتن. ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

تنه دار گردیدن درخت ساقه دار شدن درخت

پیشنهاد کاربران

سوق دادنِ حقدار به حقِ خودش؛ و
اِقدام یا ِاقداماتی که موجبِ تسهیل و تحقق و تصاحبِ حق، توسط حقدار گردد.

بپرس