تسوک

لغت نامه دهخدا

تسوک. [ ت َ س َوْ وُ ] ( ع مص ) مسواک کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

تسوک. [ ت َ ] ( اِ ) تسو: ابر شهر، دارای... و چهار طسوج ( معرب از تسوک پهلوی ، در فارسی تسو ) یعنی محل است. ریوند یکی از آن چهار طسوج است. ( یشتها ج 2 ص 330 ) و رجوع به تسو و تسوج و طسوج شود.

گویش مازنی

/tesook/ سوسک

پیشنهاد کاربران

واژه تسوک کاملا پارسی است جایگزین درست برای واژه عربی ساعت یا ساعات این واژه یعنی تسوک صد درصد پارسی است.
جایگزین پارسیِ ( ساعت )
نکته: ( ساعت واژه ای با ریشه ی پارسی ست و از واژه ی سایه می آید )
ساعت دیواری/مچی: گاه سنج/ گاه سنج مچی
دقیقه:دم ثانیه:دمک/تیک

بپرس