لغت نامه دهخدا
تسمیر. [ ت َ ] ( ع مص ) استوار کردن چیزی را.و میخ دوز نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیزی را به میخ استوار کردن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). در، یا جز آنرا به میخ استوار کردن. ( از المنجد ). || دامن برزدن و رها کردن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || زود رها کردن تیر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). تشمیر چیزی یعنی رها کردن آن یا رها کردن تیر به شتاب. ( از اقرب الموارد ). رهاکردن تیر. ( از المنجد ). || بسیار آب کردن شیر. ( تاج المصادر بیهقی ). تنک کردن شیر به آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تنک و رقیق کردن شیر به آب. ( آنندراج ). رقیق کردن شیر را با آب. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || نوشیدن خمر را. ( از المنجد ). || نوشیدن خمر را.( از المنجد ). || کور کردن چشم کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آتش در دیده کشیدن یا کور کردن آن. ( از متن اللغة ). || چریدن چارپا نبات را. ( از المنجد ). || شتابانیدن شتر را. ( از متن اللغة ). و رجوع به تشمیر شود.