تسلیع

لغت نامه دهخدا

تسلیع. [ ت َ ] ( ع مص ) شکافتن. ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || آویزان کردن سَلَع. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). در منتهی الارب و متن اللغة شرحی در معنی تسلیح آمده است که خلاصه آن چنین است : در جاهلیت به هنگام خشکسالی و قحطی هیزمهایی از درخت سلع و عُشر به پشت و دم گاو می بستند و آتش بر آن میزدند و گاو را به کوه برمیکردند و از این کار باریدن باران می خواستند.

پیشنهاد کاربران

بپرس