تسلیط
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. برگماشتن.
۳. حکم و قدرت کسی را بر دیگران روان ساختن.
پیشنهاد کاربران
تسلیط : یعنی هرکس نسبت به مالی که مالک است تاجایی که موجب ضرر غیر نشود میتواند همه گونه تصرفی را انجام دهد
تسلیط: ایجاد سلطه برای دیگری بر مال خود ( عین معین یا کلی فی الذمه ) خواه موجب نقل مالکیت باشد مانند بیع و اجاره یا موجب نقل مالکیت نباشد مانند عمری ، رقبی ، سکنی .
اصل تسلیط: تسلط خود شخص بر مال خود که متمکن از انحاء تصرفات باشد . اصل تسلیط مغایر تسلیط در معنی اول است ، برگرفته از مبسوط در ترمینولوژی حقوق دکتر لنگرودی
... [مشاهده متن کامل]
اصل تسلیط: تسلط خود شخص بر مال خود که متمکن از انحاء تصرفات باشد . اصل تسلیط مغایر تسلیط در معنی اول است ، برگرفته از مبسوط در ترمینولوژی حقوق دکتر لنگرودی
... [مشاهده متن کامل]
مسلط بودن برای انجام دادن یا رونمایی کاری
تسلیط طبق ماده ۳۰ قانون مدنی یعنی مالکیت
تسلیط در لغت به معنای چیره گردانیدن کسی بر دیگری و مسلط کردن همراه با قهر و غلبه است .
تسلیط در اصطلاح فقه
در اصطلاح فقهی عبارت است از تسلط و اختیار مالک برای هرگونه تصرف در اموال خویش
تسلیط در اصطلاح فقه
در اصطلاح فقهی عبارت است از تسلط و اختیار مالک برای هرگونه تصرف در اموال خویش
تسلیط:[اصطلاح حقوق] هر کس در مال خود حق هرگونه تصرف که مخالف شرع نباشد دارد.
چیره گردانیدن کسی بر دیگری و مسلط کردن همراه با قهر و غلبه
این واژه تبارانه پارسى ست یعنى خودش پارسى نیست اما سرچشمه اش پارسى ست. واژه ى شاریتا/شاریتاه Sharita/Sharitah در پهلوى : پادشاه ، شاه ، سلطان ، فرمانروا ، تازیان ( اَرَبان ) این واژه را برداشته و معرب ساخته اند ( ش - س ، ر - ل ، ت - ط ) و به صورت سلیط/سلیطة
... [مشاهده متن کامل]
درآمده سپس آن را بر وزن فعیل تصور کرده ریشه سه حرفى س. ل. ط را از آن بیرون کشیده اند و ساخته اند: سَلَطَ ، یسلط ، تسلط ، مسلط ، تسلیط ، سلطان ، سلطنت ، سلطه و . . . !!!! سپارش مى شود بجاى این واژه از واژه هاى پارسى چیرداد Chirdad ( پهلوى: سلطه بخشیدن، تسلیط ، چیرگى
دادن ) گمارانش Gomaranesh ( پهلوى: گمارینیشْنْ: تسلیط ، سلطه و منصب بخشیدن ) ، چِریهانش Cherihanesh ( پهلوى: چریهینیشْنْ : پیروزسازى ، تسلیط ، سلطه بخشى ) ، وانانش Vananesh ( پهلوى: وانینیشْنْ : غالب سازى ، پیروزسازى ، تسلیط ، استیلادهى )
... [مشاهده متن کامل]
درآمده سپس آن را بر وزن فعیل تصور کرده ریشه سه حرفى س. ل. ط را از آن بیرون کشیده اند و ساخته اند: سَلَطَ ، یسلط ، تسلط ، مسلط ، تسلیط ، سلطان ، سلطنت ، سلطه و . . . !!!! سپارش مى شود بجاى این واژه از واژه هاى پارسى چیرداد Chirdad ( پهلوى: سلطه بخشیدن، تسلیط ، چیرگى
دادن ) گمارانش Gomaranesh ( پهلوى: گمارینیشْنْ: تسلیط ، سلطه و منصب بخشیدن ) ، چِریهانش Cherihanesh ( پهلوى: چریهینیشْنْ : پیروزسازى ، تسلیط ، سلطه بخشى ) ، وانانش Vananesh ( پهلوى: وانینیشْنْ : غالب سازى ، پیروزسازى ، تسلیط ، استیلادهى )