فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
{weaponry} [علوم نظامی] مجموعۀ سلاح هایی که مورد استفادۀ یک کشور یا یک نیروی انتظامی است
مترادف ها
سلاح، جنگ افزار، تسلیحات
جنگ افزار، تسلیحات، اسلحه سازی، تهیه سلاح
تسلیحات
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
جنگ افزارها
جنگ افزارها، ادوات جنگی
به نظرم آهنگ جنگالات از همه روانتر و فهم آسانتری داره . جنگال ها به جنگل ها خیلی شبیه میشه چندان جالب نیست
تجهیزات و ادوات لازم برای یک کار
جنگال
از دید من، واژه ی پیشنهاد شده ی �جنگال� از سوی ایرزاد، کاربرد بهتری از سایر واژه های همترازِ �تسلیحات� دارد و بهتر جا می افتد.
از دید من، واژه ی پیشنهاد شده ی �جنگال� از سوی ایرزاد، کاربرد بهتری از سایر واژه های همترازِ �تسلیحات� دارد و بهتر جا می افتد.
اسلحه یا مواد شیمیایی , سلاح های کشتار جمعی
تسلیحات
ریشه سَلَحَ را زبان شناسان اَرَب از سِلاه پارسی برگرفته اند
و در ساختار تَفعیل تَسلیح درست کرده اند.
واژه سِلاح پارسی و بهتر است سِلاه نوشته شود و جَمایه ( جمع ) آن سِلاهات که نشان " آت" هم پارسی می باشد.
دیگر واژه ها:
جَنگال ها ، جَنگیل ها ، جَنگاک ، جَنگاچ
ریشه سَلَحَ را زبان شناسان اَرَب از سِلاه پارسی برگرفته اند
و در ساختار تَفعیل تَسلیح درست کرده اند.
واژه سِلاح پارسی و بهتر است سِلاه نوشته شود و جَمایه ( جمع ) آن سِلاهات که نشان " آت" هم پارسی می باشد.
دیگر واژه ها:
جَنگال ها ، جَنگیل ها ، جَنگاک ، جَنگاچ
لباس نظامی پوشیدن و خود را آماده ی جنگ کردن
تسلیحات : جمع؛ تسلیح . سلاح پوشانیدن کسی را. مسلح شدن فرفه ای یا جماعتی