تسلف

لغت نامه دهخدا

تسلف. [ ت َ س َل ْل ُ ] ( ع مص ) سلف فاستدن. ( تاج المصادر بیهقی ). سلف واستدن. ( زوزنی ). بها پیش گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || وام گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). استقراض. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). قرض گرفتن. ( از المنجد ). || سُلفه خوردن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

سلف فاستدن سلف واستدن

پیشنهاد کاربران

بپرس