تسقط

لغت نامه دهخدا

تسقط. [ ت َ س َ ق ق ُ ] ( ع مص ) خطا جستن. ( تاج المصادر بیهقی ).خطا و لغزش جستن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خطا و سقوط کسی را خواستن. ( از متن اللغة ). خواستن ، درافتادن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( ازالمنجد ): تسقط فلاناً؛ تتبع عثرته و ان یندر منه ُ مایؤخذ علیه. ( اقرب الموارد ). || اندک اندک گرفتن خبر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ). || سخن چینی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دروغ بربستن. || برانگیختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خطا جستن خطا و لغزش جستن کسی را

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تُسْقِطَ: که بیافتد
معنی مَا تَسْقُطُ: نمی افتد
ریشه کلمه:
سقط (۸ بار)

سقوط: افتادن . اسقاط ساقط کردن است . یا آسمان را چنانکه پنداشته‏ای پاره پاره روی ما بیافکنی. مساقطه نیز ساقط کردن است در اقرب از بعضی نقل شده که پی در پی بودن در آن مراد است . بر تو خرمای تازه می‏افکند. * . «سقط فی یدیه» به صیغه مجهول از باب کنایه به معنی لغزش، خطا: ندامت، و حیرت است (اقرب) راغب گوید: از آن ندامت مراد است. معنای تحت اللفظی آن است: آنگاه که عمل و شی‏ء در دستش افتاده شده یعنی به خودش برگشت «دَأَمْا اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا» قرینه آن است مه بر گذشته نادم و محزون شدند یعنی چون از پرستیدن شدند و دانستند که گمراه گشته‏اند گفتند: اگر پروردگارمان رحم نکند و نیامرزد بی شک از زیانکاران خواهیم بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس