تسفه. [ ت َ س َف ْ ف ُه ْ ] ( ع مص )سفاهت شنوانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || جنبانیدن باد درخت را. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). کج و سایه دار گردیدن باد شاخها را و جنبانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || زشت گفتن کسی را. ( ناظم الاطباء ). || ( ع مص ) کسی را به چیزی فریفتن. ( منتهی الارب ). فریب دادن از مال. ( آنندراج ). فریفتن کسی را از مال خود. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( ازاقرب الموارد ) ( از المنجد ). || سفاهت کردن. ( زوزنی ). سفاهت بر خود بستن و اظهار سفاهت کردن. ( از ناظم الاطباء ). تندی و نادانی کردن. ( آنندراج ).