تسغسغ. [ ت َ س َ س ُ ] ( ع مص ) درآمدن در خاک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). داخل شدن در زمین. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) ( از المنجد ): ان لم یعقنی عائق التسغسغ، که مقصود در شدن در زمین است. ( لیث از اقرب الموارد ). || جنبیدن دندان ثنیه. ( منتهی الارب ). جنبیدن دندان ثنایای کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). || خلاصی یافتن از امری. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).