تسعین. [ ت ِ ] ( ع عدد، ص ، اِ ) نود. ( ناظم الاطباء ). تسعون. || مجازاً اِست. در تداول هجاگویان دُبُر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : ز تسعین خرخمخانه سازم خمره مرهم بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم.سوزنی.از در تسعین به جایگاه حجامت.سوزنی.چو من بختم برخاست او به قصد قصاص خیار بر در تسعین من نهاد و فشار.مختاری.