تسریع کردن


معنی انگلیسی:
accelerate, expedite, hasten, quicken, speed, to accelerate

مترادف ها

precipitate (فعل)
تسریع کردن، شتاباندن، پرت کردن، بشدت پرتاپ کردن، به سرعت عمل کردن، سراشیب تند داشتن، ناگهان سقوط کردن

accelerate (فعل)
شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن

speed up (فعل)
سرعت دادن، تسریع کردن

advance (فعل)
تسریع کردن، جلو بردن، پیش بردن، اقامه کردن، جلو رفتن، ترقی دادن، ترفیع رتبه دادن، مساعده دادن، پیش رفتن

catalyze (فعل)
تسریع کردن، دارای اثر مجاورتی کردن، تندتر کردن

hotfoot (فعل)
تسریع کردن، عجله کردن، سراسیمه رفتن

فارسی به عربی

عجل

پیشنهاد کاربران

بپرس