تسرید. [ ت َ ] ( ع مص ) درز دوختن ادیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ).دوختن کفش. ( از متن اللغة ). || سوراخ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || نیکو روان و نقل کردن سخن را. || پی در پی داشتن روزه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دارای سراد شدن درخت خرما. ( از المنجد ). رجوع به سراد شود. || بافتن زره را و استوارکردن بعض حلقه های آن به بعض دیگر. ( از متن اللغة ).