تو کز تفحص عنقا غبار خواهی شد
چرا غزال قناعت نمی کنی تسخیر.
خاقانی.
|| فتح کردن.( ناظم الاطباء ). تصرف کردن. مسخر ساختن. گرفتن : چون آفتاب گرچه نداریم لشکری
تسخیر عالم از نظر پاک کرده ایم.
صائب.
به این دماغ که از سایه اجتناب کنیم چه لایق است که تسخیر آفتاب کنیم.
ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).
|| در بیت زیرا مجازاً بمعنی نهفتن ، محفوظ کردن چنانکه دیگران بدان دست نیابند : راز ما از پرده دل عاقبت بیرون فتاد
غنچه بوی خویش را تسخیر نتوانست کرد.
صائب ( از آنندراج ).