تسارع

لغت نامه دهخدا

تسارع. [ ت َ رُ ] ( ع مص ) بهم ( با هم ) شتافتن. ( زوزنی ). شتافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیشی گرفتن و شتافتن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(تَ رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) شتافتن ، سرعت گرفتن .

فرهنگ عمید

۱. شتافتن.
۲. مبادرت کردن و پیشی گرفتن در کاری.

پیشنهاد کاربران

بپرس